اشاره و زبان در کودکان اتیسم:
براساس دیدگاههای سنتی، اشاره نقش مهمی را در ارتباط برعهده دارد اما مطالعات تحققیقاتی کمی در مورد نقش آن و تعیین نوع اطلاعات انتقالی انجام شده است (روبرت کراسوس و یوری هدر، 2001). انسانها هنگام صحبت کردن از اشاره به عنوان وسیله ی ارتباطی منتقل کننده ی اطلاعات معناشناختی استفاده می نمایند، چگونگی و زمان انجام آن متنوع است (کندون، 1994). محققان دیگر نیز در مطالعات خود به این نتیجه رسیده اند که اشارات نقش ارتباطی غیر قابل چشم پوشی دارند (فیریسین و دلان نوی، 1991؛ ریمه و اسچی یاراتورا، 1991؛ کرایوسس و همکاران، 1995). به نظر می رسد که هنگام ناتوانی در بازیابی واژه از حافظه اشاره، بیشتر استفاده می شود (روبرت کراسوس و یوری هدر، 2001). اشاره در کاهش تنش و واژه یابی هم نقش دارد (دیت من و لییولین، 1969). نقص در واژه یابی باعث اضطراب و به هم ریختگی فرد میگردد و تنش ایجاد شده، تعبیر به عدم توانایی فرد در تولید گفتار پیوسته می شود. حرکات دست، این ناتوانی و اضطراب را می پوشاند (دیت من و لییولین، 1969). تحقیقات دیگر نشان داده اند که اشارات و مکث های تاملی همراه یکدیگر اتفاق می افتند (فرییدمن و هافمن، 1967؛ بوتر ورث و بیتایی، 1978؛ کریستن فلد، اسچاچتر، بیلووس، 1991). فرضیه ی کاهش تنش و کمک به واژه یابی دو تا از فرضیه های مطرح در این خصوص می باشد (راقسیدال و سیلوا، 1982؛ هادار و بوترورث، 1997). وقوع همزمان اشاره با مکث تاملی، نقش مهم و مستقیم اشاره رادرفرآیند واژه یابی نشان می دهد (دلاگونا، 1927؛ دوبروگایو،1929؛ مید،1924؛ ورنر و کاپلان،1963؛ فریید من و هافمن،1967؛ موسکوویسی، 1967).
معمولا انسانها از سمبولها و اشارات برای انتقال اطلاعات استفاده می نمایند، اما این دو روش ارتباطی راههای متفاوتی برای این کار را دارند. ارتباطات متفاوت، برای تمایز بین معانی طبیعی و غیر طبیعی توسط گریس طراحی گردید. معانی طبیعی به دلیل ارتباطات علتی موجود بین اشاره و معنی آن درک می شود، اما معانی غیر طبیعی به دلیل آگاهی از قوانین حاکم بر روابط علایم درک می گردد. اگرچه اتفاق نظر عمومی، درمورد جزییات این فرآیند وجود ندارد. اما در دو مورد توافق عمومی وجود دارد. اول: اینکه ارتباط تبادل معانی هدفمند می باشد. برای اینکه یک پیغام زبان شناختی، ارتباطی نیز باشد باید اولا گوینده هدفش از پیام، ایجاد یک تاثیر خاص در طرف مقابل باشد (مثلا در باورهای او بتواند تاثیر بگذارد). ثانیا گوینده باید آگاه باشد که بازشناسی هدف، روی مخاطب نیز همان تاثیر را دارد. فرض دوم: زبان کاربردی، فعالیت مشترکی می باشد که در آن دو طرف رابطه، معانی مشترکی را تولید می نمایند. براساس این دیدگاه گوینده و شنونده سعی می کنند که قبل ازحرکت به سمت مرحله ی بعدی ارتباط، از داشتن درک مشابه از معانی مفاهیم مطمئن شوند. سمبول ها و اشارات متفاوت، با هدف ایجاد یک تاثیر خاص اجرا نمی شوند و مخاطب نیاز ندارد که نیت انتقال اطلاعات را بازشناسی نماید. سپربر و ویلسون در1986 به خوبی این تمایز را با یک مثال توضیح می دهند : زنی گلو درد دارد و این واقعیت را می خواهد با فرد دیگری در میان بگذارد. او می تواند بگوید که گلو درد دارد، یا اینکه چیزی نگوید و شنونده ازحالت او، این وضعیت را متوجه شود. درمثال متوجه می شویم که وقتی، اطلاعات از طریق زبانشناختی منتقل می شود، وجود نیت در گوینده ضروری است. در حالت دوم وجود قصد و نیت قبلی برای انتقال اطلاعات ضروری نمی باشد. یک راه برای تعریف ارتباط این است که ارتباط را به عنوان اطلاعاتی که مطابق با معیارهای نیت وعمل مشترک انتقال می یابد، در نظر بگیریم. مطابق با این تعریف ارتباط جایگزین های کاربردی دیگری مانند اشارات سمبولیک و اشارات دستی را نیز خواهد داشت. این تعریف سبب می شود که رفتارهای اشاره ای مانند صدای خشن و گرفته را جز اشارات ارتباطی ندانیم، در حالیکه در انتقال اطلاعات از این طریق شکی نداریم. گویندگان، اطلاعات دارای نیت ارتباطی را تقسیم بندی کرده و تصمیم می گیرند که آنرا از طریق کلام، اشاره، بیان چهره ای و یا مدالیته های ترکیبی انتقال دهند.
09146590651
دکتر جعفر معصومی دکترای تخصصی گفتاردرمانی از دانشگاه تهران
Tabslp.com
https://telegram.me/jafarmasumi