خانم شول و همکارانش (1964) می گویند :
ما آفازی را در درجه اول به عنوان مانعی در روند زبان که ناشی از آسیب مغزی است در نظر می گیریم مدارک مشابه بدست آمده از تحقیقات دیگر نیز نشان می دهند که تحریک حسی مکرر برای سازمان بندی ذخیره و بازیافت الگوها در مغز ضروری است ( عجیب بود اگر این سیستم بر اساس اصول دیگری عمل می کرد )به نظر می رسد تحریک حسی تنها روشی باشد که ما می توانیم برای پیچیده کردن وقایع در مغز انجام دهیم این شواهد نشان می دهند که تحریک شنیداری در کنترل روند زبان مسئله ای قطعی است ولی از آنجائیکه باز خورد ( فیدبک ) بیش از یک جنبه حسی ممکن است در رفتار نقشی تعیین کننده داشته باشد دلیلی وجود ندارد که تنها به استفاده از یک حس اکتفا کنیم پس اولین اصل درمانی آفازی این است که باید از تحریک شنیداری فشرده استفاده شود گر چه مسیر شنیداری تنها مسیر تحریک کننده بیمار نیست برای بیمار آفازیک تحریک بینایی و شنیداری توام در رسیدن به سطوح پیشرفته عملکرد زبانی بسیار موثر است این شیوه باید استمرار یابد تا بیمار پاسخگوی هر یک از این جنبه ها ( بینایی – شنیداری ) به تنهایی باشد مهارتهای بیمار در صورتی عملکردی می شوند که این شیوه مورد پیگیری قرار گیرد دومین اصل درمانی کفایت تحریک است ما باید از وارد شدن تحریک به مغز بیمار مطمئن شویم این معمای قضیه است یعنی واکنش نسبت به محرک می تواند ملاکی برای تحریک مغز باشد .
دکتر جعفر معصومی
دکترای تخصصی گفتاردرمانی از دانشگاه
تهران
راههای
تماس 09146590651 و
09143162621
http://www.گفتاردرمانی.com گفتاردرمانی آذربایجان گفتاردرمانی تبریز
تلگرام: گفتاردرمانی در آذربایجان و تبریز اینیستاگرام: گفتاردرمانی تبریز در آذربایجان
توییتر: گفتاردرمانی تبریز